خدا
ساعتی تنها بودم غرق در افکار در پی پرواز روحم به سوی یافتن حق ره مینمودم
به رودخانه نگریستم بپرسید چه میجویی؟گفتمش خدای خود میجویم گفت به بالای سرت بنگر خود بیابی سرم بالا نمودم اسمان بیکران دیدم بپرسید چه میجویی؟گفتمش خدای خود میجویم گفت بر زمین بنگر خود بیابی سرم بر زیر کردم خاک دیدم گفت چه میجویی؟گفتمش خدای خود میجویم گفت از تنم مشتی خاک بر گیر به سوی اب رو بر اسمان بنگر خاک را بر باد ده چشمانت لحظه ای بر بند زمانی که دیده بگشودی ز هر جای خاک دیدی همانجا معبود یابی چنان کردم زمانی دیده بگشادم خاک دیدم بر شانهایم نشسته و بر من لخندزنان به گوشم اهسته به نجوا می گفت اگر خود را بیابی همانا معبود یافتی
دوشنبه 6 دی 1389 - 7:44:18 PM